ندیدمت امــا دلتنگتم + بعدا نوشت

روز ولادت اول امام زاده ی دنیا مبارک باشه امیدوارم روز خوبی داشته باشین و براتون واقعا عید باشه درست مثل 52 سال پیش خانواده ی ما! البته من نبودم اون موقع بابام قربونش برم تازه 4 سالش بوده 52 سال پیش چنین روزی میگن خونه ما پر شادی بوده چون که زیرا من عمو دار شدم ^_^ و چون متولد چنین روزی بوده اسمش میشه مجتبی البته بهتر بود اسمش رو میذاشتن یوسف از بس خوشگل بوده این عشق من :دی
من عموم رو هیچ وقت ندیدم چون وقتی 13 سالش بوده بخاطر سرطان خون فوت میشه و غم بزرگی رو میذاره رو دل خانواده اما نمیدونم چرا فوق العاده زیاد دوستش دارم انقدر که هر وقت دلم میگیره هر وقت ناراحتم اولین چیزی که به ذهنم میرسه نوشتن نامه برای عموی خوشگلمه ^_^ وقتی عمه ام فهمید کلی حسودیش شد :)) خصوصا وقتی فهمید من از تک تک علایق عموی مرحومم خبر دارم و تولد و فوتش عمرا یادم بره ولــــی از عمه ام هیچی نمیدونم با اینکه زنده است فقط دور بوده
ولی خب من نمیتونم کسی رو که با توجه به تعاریف از نظر علاقه و سلیقه شبیه ترین به من بوده دوست نداشته باشم فراموشش کنم و دلم نگیره تنگ شه و غصه نخورم که چرا نیست؟ چرا نیست تا بابای من بهترین دوستش رو از دست نده تا مادربزرگ و پدربزرگم انقدر غصه نخورن و عمه ام به یادش گریه نکنه انقد و حتی من انقدر دلم نسوزه که چرا یکی از کسایی که احتمالا جزو حامی های اصلی زندگیم میتونست باشه نیست کاش بودش تا همه بهتر زندگی میکردن این سالها ...
هر چند یک بار یکی گفت از کجا میدونی ؟ شاید میموند و میشد بلای جون همه تون ولـــی من مطمئنم کسی که انقدر تو بچگی عاقل و دوست داشتنی و البته خوب بوده بزرگم میشد نمیشد بد شه :) بزرگم میشد نفس طور بزرگ میشد ...
باز خوبه الان عموم و مادام موسیو کنار هم هستن :) خوبه که حداقل مادام پسر دوست از بغل پسر بزرگه اش جدا شد و منتقل شد به بغل پسر کوچولوش :) حداقل الان روحش تو آرامش قرار داره و من این رو مطمئنم :)
میشه برای شادی روح شون یه فاتحه بفرستین؟ ممنون

بعدا نوشت : بهش میگم عکس عموی منو دیدی؟ گفت نه؛ تا دید گفت چقدر شبیهین البته دور از جون (بخاطر همون فوتش تو نوجوانی) منتهی من ذوق مرگ شدم :)) فکر نمیکردم تا این حد خوشگل باشم که بهم بگن شبیه عموتی یا بهتر حتی بگن شبیه جوونیای مادربزرگت هستی :) الان حس خود زیباپنداری شدید دارم :دی