ما میخوایم کار کنیم چون... + نتایج آزاد

دیروز داشتیم سه تایی چت میکردیم من و بهترین و صمیمی ترین و مهربون ترین دختر فروردینی دنیا و بهترین و شوخ ترین شهریوری دنیا! منم که کلا بهترین آدم دنیام!

(چند وقتیه گفتن وقتی ازت تعریف میکنیم شما بی جا می کنی بگی لطف دارین هر چی گفتیم قبول میکنی! و خب طبق تعاریف هندوانه زیر بغل گذاشتن شون بهترین آدمیم که روی کره زمین نفس میکشه و البته غایب نیست از نظرها!)

خلاصه من و دختر فروردینی هر دو نیست عاشقیم! داشتیم از برنامه های آینده ی مرتبط با معشوق میگفتیم و مشورت میگرفتیم از شهریوری جان!

(این شهریوری جان همون دوست فضایی مونم هست که طرفدار میرسلیم بود :دی فروردینی جانمان هم همون دوست روحانی دوستمان! منم که تندروی داعشی شونم :| واسه همین خیلی بحث هامون مفیده چون تو همه چیز همین طوریم‌) 

من و فروردینی جان یه نقطه اشتراک یافتیم جدیدا هر دو ما میخوایم در کنار تحصیل یه کاری رو یاد بگیریم که اون شوهر مفلوکه بدبخت بیچاره مون که تا خرخره سرش کلاه رفته حداقل مجبور نباشه برای خرج های اضافه ما از صبح کله سحر تا بوق سگ کار کنه 

بعد من که خیاطی رو شروع کردم اوشون هم داره میره آرایشگری. فقط چیزی که برامون سوال بود! درسته اصلا؟ یا پررو میشن؟! خلاصه اینکه شهریوری جان میگفت میشه اینا رو ول کنین بیاین من شوهرتون شم؟! خیلی خوش به حال شون میشه که!

خلاصه کلی حرفای خبیثانه میزد و ما میخندیدیم آخر سر گفت یه چیزی بگم؟ گفتیم بگو گفت نیست تقریبا هر کاری شماها کردین منم کردم وسوسه شدم منم برم دنبال کار منتهی تو زمینه علاقه خودم میخوام برم دنبال آموزش نقاشی

(در نوع خودش پیکاسوییه خیلی هم خوب میتونه هر مطلبی رو آموزش بده)

همچین انسان های اثر گذار روی دوستی هستیم

+ دیروز نتونستم بی تفاوت باشم کیک پختم کادو گرفتم براش آخر شب قبل خواب گفت بابت همه چی ممنونم، نمیدونم چرا ولی نتونستم مقاومت کنم پریدم بغلش ماچش کردم بعد از شاید دو سالی که از سر شوق نبوسیده بودم صورت تیغ تیغیش رو

+ از اتاق فرمان گفتن نتایج آزاد اومده :) زیست شناسی سلولی ملکولی دانشگاه تهران شمال قبول شدم :دی