ماهی گفتم بیا صبحانه بخور

ساخت وبلاگ
داشتم تو خیابون دبیرستانم راه میرفتم رو در رو شدم با ناظم حال و احوال و کجا میری و اینا همینجوری صحبت کنان رفتیم سمت مدرسه دم در مدرسه ناظم گفت اگه عجله نداری و صبحانه نخوردی بیا بریم باهم صبحانه بخوریم گفتم عجله که ندارم صبحانه هم هنوز آدم نشدم! گفت پس بیا گفتم ممنون میل ندارم یهو اخم کرد گفت ماهی گفتم بیا صبحانه بخور هیچی دیگه ترسیدم بکشه منو رفتم؛ یه مزه ای داد که نگو
ناظم مون رو خیلی دوست دارم در عین بداخلاق بودن و اخمالو بودن همیشه ی همیشه ی همیشه مثل مادر بود برای همه مدرسه! از وقتی فهمیده بود اکثریت بچه ها صبحانه نخورده میان قانون گذاشته بود صبح تو مدرسه صبحانه میدادن و باید میخوردیم! خدا زیاد کنه این مدل ناظما رو 
حیف خانواده نشسته بود...
ما را در سایت حیف خانواده نشسته بود دنبال می کنید

برچسب : صبحانه, نویسنده : cmaahomaahi7 بازدید : 72 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 2:43